شبکه افق - 29 آبان 1399

"فرهنگ نوشتاری"، "عقل مکتوب" و "تمدن سازی" ( نهضت "تولید کتاب" واسم رمز "عقلاخلاقآزادی" )

هفته کتاب _ نمایشگاه کتاب مشهد الرضا ع_ معاونت پژوهش حوزه علمیه خراسان _ آبان ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر رفقا و فضلای محترم عرض سلام دارم.

یکی از مظلومیت‌های اسلام، فرهنگ اسلام، تمدن اسلام، مظلومیت بزرگی که متوجه شخص رسول خدا(ص) هست، این غفلت از بُعد دِین کل بشریت به پیامبر اکرم(ص) و تمدن اسلامی از حیث "فرهنگ نوشتاری" است. یعنی شما اگر تاریخ غرب و شرق را ملاحظه بفرمایید نه این‌که تا قبل از اسلام ما چیزی به نام کتاب یا خط نداشته‌ایم، چرا، اما فرهنگ حاکم بر شرق و غرب جهان، بیشتر "فرهنگ شفاهی" است و کتابت هم، به لحاظ سخت‌افزاری یعنی قلم و صفحه‌ای که روی آن می‌نویسند و هم به لحاظ تولید کتاب، و هم به لحاظ حفظ کتاب، و آن هم کتاب به شکل انبوه، همه‌ی این‌ها پس از تمدن اسلامی به وجود آمده است. این یکی از مجهولات بزرگ است که در دنیا فکر می‌کنند که همه‌ی این‌ها قبلاً بوده و بعد اسلام و مسلمین آمده‌اند و سهم خودشان را برداشته‌اند! در حالی که شما تا قبل از تمدن بزرگ اسلامی که در نیم‌قرن اول، ظرف چند دهه، به بزرگ‌ترین قدرت سیاسی و ایدئولوژیک و بعد نظامی در جهان تبدیل شد و بعد دو ابرقدرت را در هم شکست و ظرف یک قرن ثروتمندترین تمدن و منطقه‌ی جهان شد، یعنی مدام از شرق و غرب عالم اسیر و غنیمت و طلا و امکانات می‌آوردند. بزرگ‌ترین امپراطوری جهان شد و از همان قرن اول، مفهوم نوشتن و کتاب و کتاب‌داری و کتابخانه اجمالاً شروع شد و دیگر در قرن سه و چهار مرکز بزرگ‌ترین کتاب‌خانه‌های جهان تمدن اسلام شد. من فقط به شما عرض کنم که در چند قرن بعد که نقل شده بزرگ‌ترین کتابخانه در اروپا، کتابخانه‌ی فرانسه برای شارلمانی پادشاه فرانسه بود که او فرهنگی‌ترین و عالم‌ترین پادشاه اروپایی بوده است. به او «شارل عاقل» می‌گفته‌اند. این بزرگ‌ترین کتابخانه‌ی اروپا در دربار ایشان است و خود تاریخ تمدن و فرهنگ اروپا نوشته‌اند کلاً حدود 700، 800 جلد مطالب بوده که اغلب آن‌ها هم اوراق و اوراد کلیسا بوده است. کتابی به معنای کتاب علمی نبوده است. درست در این زمان شما در جهان اسلام از شمال افریقا که به آن مغرب می‌گویند، بعداً جنوب اروپا یعنی آندلس و اسپانیا و پرتغال و فرانسه و ایتالیای اسلامی (سیسیل) و تا قاهره فاطمیون، تا عراق، شام، بغداد، تا ری و خراسان در ایران، بخارا و سمرقند کتابخانه‌هایی داریم که نقل شده 4 میلیون جلد کتاب داشته است. این‌ها خیلی عجیب است. یعنی در دورانی که بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها در اروپا و غرب، حدود چندصد جلد هستند که عرض کردم مطالب آن عمدتاً هم اوراد کلیسا هست شما کتابخانه‌هایی با 1 میلیون جلد، 2 میلیون جلد، 3 میلیون جلد در جهان اسلام دارید. ما اشخاصی داریم مثلاً جناب «خواجه نصیر طوسی» که کتابخانه‌ی شخصی ایشان بین 400 تا 600 هزار جلد کتاب داشته است. یعنی به طور متوسط نیم میلیون جلد کتاب داشته است. کتابخانه‌ی شخصی بعضی از این‌ها این‌طور بوده است. همین الان کتابخانه‌ی دو میلیونی در دنیا خیلی کم است. آن زمان با آن امکانات این‌طور بوده است. اصلاً پیدایش و تکثیر و تولید انبوه کاغذ و صحافی و وراقی و تولید کتاب به شکل انبوه، ایجاد شغل‌هایی مثل کتاب‌دار و از این قبیل در تمدن اسلامی شکل گرفته است. کاغذهای ابتدایی قبل از اسلام بود. مثلاً در مصر کاغذهای پاپیروس و قرتاس بوده است. در چین هم یک نوع کاغذ خیلی ابتدایی و با کیفیت پایین و تولید کم و گران بوده است. اما وقتی تمدن اسلامی تشکیل شد با ترکیب این دو سابقه و دو تکنولوژی یک مرتبه کارخانه‌های عظیم تولید کاغذ در تمدن اسلامی ایجاد می‌شود که بعضی از تاریخ‌های تمدن نوشته‌اند که 17 نوع کاغذ در کارخانه‌های مختلف کاغذسازی در جهان اسلام از خراسان بزرگ در شرق، مرزهای چین و هند تا مغرب یا مراکش در شمال آفریقا و جنوب اروپا و عمدتاً هم در مرکز عراق و شام و قاهره و ایران بوده‌اند، تولید می‌شده است. بین 13 تا 17 نوع کاغذ تولید می‌شده است. کارخانه‌های عظیمی بوده است. مثلاً بغداد یک دروازه‌ای به نام «باب القراتیس» داشته است. یعنی محموله‌های کاغذ و تجارت کاغذ یک کار ارزشمند بوده است. اصلاً شما در خارج از جهان اسلام چیزی مثل کتابخانه‌های چندصد هزار کتابی و یک میلیون کتابی، کارخانه‌های کاغذسازی و این دانشگاه‌های بزرگ، بیمارستان‌های بزرگ در جنب مسجدها به خصوص مساجد جامع نداشتید. یک مرتبه در این تمدن از دل آن جامعه‌ای که کل باسوادهای آن در جزیره العرب می‌گویند کل مردهایش حداکثر 17 نفر بوده‌اند و سه، چهار نفر هم زن بوده‌اند. در مکه باسوادی وجود نداشته است. در مدینه هم چند نفری از اوس و خزرج زیر دست یهودی‌ها که با سواد بودند و پول داشتند و روشنفکری در دست آن‌ها بود تعلیم دیده بودند. همین بوده است. ولی یک مرتبه به بزرگ‌ترین آتشفشان تولید علم و تولید کتاب و کتابخانه و تفکر و بحث در همه‌ی رشته‌های مختلف علمی تبدیل می‌شود. بنابراین مفهوم چاپ کتاب و کتابخانه و کتابخانه‌ی میلیونی و کتاب‌داری و طبقه‌بندی کتاب همه از درون تمدن اسلامی بیرون آمده است و آموزه‌ی اولیه‌ی آن از پیامبر اکرم(ص) هست. آموزش‌های نرم‌افزاری آن برای فرهنگ تفکر، ادب علمی، اخلاق علمی، اخلاق گفتگو و مناظره هم از اهل بیت(ع) است. ولو دشمنان آن‌ها، یعنی حضرت رضا(ع) که در محضر ایشان هستیم حتی به رژیمی که مجبور شده بود به آن تن بدهد ولی به دنبال فتنه و توطئه بود آموزش داد که مفهوم مناظره، گفتگو، استدلال، ادب شنیدن، ادب گفتن چیست. «بیت الحکمه» در زمان همین مأمون بزرگ‌ترین مرکز علم و ترجمه و نشر کتاب در جهان می‌شود. در بغداد مرکز خلافت اسلامی که خلافت اسلامی آن موقع ابرقدرت جهان است. یعنی ابرقدرت جهان که همه از او یاد می‌گیرند و الهام می‌گیرند و تقلید می‌کنند، در مکتب امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و بعد حضرت رضا(ع) این نکات را آموختند. حالا موسی بن جعفر(ع) بیشتر در زندان بوده و حکومت اجازه‌ی کار بیشتر به ایشان نداد و بیشتر شاگرد مخفی تربیت کرده‌اند. یعنی دانشگاه غیر دولتی و غیر حکومتی مسجد النبی در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فرهنگ علمی، تمدن علمی را به دیگران آموزش داد. در علومی که امروز به آن علوم حوزوی می‌گویند و در علومی که امروز به آن علوم دانشگاهی می‌گویند امام صادق(ع) 4، 5 هزار شاگرد دارد که اغلب آن‌ها هم سنی هستند. شیعه نیستند و اغلب آن‌ها اهل سنت هستند. یعنی نگاه کلامی شیعه را به امام صادق(ع) ندارند ولی مرید امام صادق(ع) و محب امام صادق(ع) و شاگرد امام صادق(ع) بوده‌اند. از فقه و اصول و تفسیر و بحث‌هایی که امروز به آن فلسفه و کلام و حکمت و عرفان می‌گوییم با مدل درست آن و نه سبک یونانی و ایرانی و هندی بگیرید تا به شیمی و فیزیک و زمین‌شناسی برسید که شما یک نمونه‌ی کوچک آن را در «توحید مفضل» می‌بینید که ایشان با تمام علوم از جمله گیاه‌شناسی، بدن‌شناسی، جراحی، پزشکی، آسمان‌شناسی، تعلیم و تربیت آشنا هستند و در همه‌ی این‌ها شاگرد تربیت می‌کنند. شیمی جدید که حداقل آن است. مثلاً کسانی مثل «جابر بن حیان» که پدر شیمی است از شاگردان مکتب امام صادق(ع) بوده است. علوم طبیعی، علوم ریاضی، علوم عقلی، علوم نقلی هم بوده است. یک دانشگاه عظیم با چند هزار دانشجو غیر حکومتی و تحت فشار حکومت بوده که این‌ها برای اولین بار مفهوم کتاب و کتاب‌خوانی و تفکر جمعی و عقل جمعی و گفتگو و مناظره و ادب گفتگو، ادب نقد،  ظرفیت نقد شدن، جرئت نقد کردن، مفهوم احترام به دلیل و استدلال را آموزش دادند. اول در جهان اسلام و مستقیم به شیعیان و شاگردان خود و بعد به طور غیر مستقیم به حکومت و محافل دیگر نخبگانی جهان اسلام که شیعه نبودند و حتی حکومتی بودند ولی بالاخره دیدند این شیوه موفق است و جلو می‌رود و میوه و محصول می‌دهد و کارآمد است. بعد از طریق آن‌ها کل جهان یاد می‌گرفت. می‌گفتند در بغداد پایتخت حکومت، در مرو و فلان‌جا این‌طور شده است. باید به این‌ها توجه بکنیم که خیلی‌ها به آن توجه ندارند. حتی من به شما بگویم صنعت چاپ که مشهور است «گوتنبرگ» در اروپا چاپ را ابداع کرده است یکی از دروغ‌هایی است که گفته‌اند. راجع به تاریخ علم خیلی دروغ گفته‌اند. اولین صنعت چاپ دستی خیلی ابتدایی در چین بوده است. بعد که تمدن اسلامی می‌آید آن را در خراسان و مناطق دیگر پیشرفت می‌دهد. اصلاً مگر می‌شود کتابخانه‌ای که در اسناد و منابع غربی و غیر اسلامی تمدن تاریخ علم می‌گویند کتابخانه‌های 4 میلیونی در جهان اسلام داشته‌اند، بدون هیچ نوع صنعت چاپی به وجود آمده باشد؟ مسلمین همان صنعت ابتدایی چاپ چین را گرفتند و پرورش دادند و اولین صنعت چاپ و چاپخانه، منتها چاپ‌های دستی را مسلمین ایجاد کردند. بنابراین هم صنعت چاپ و هم مفهوم کتاب و کاغذ یا به عبارت فارسی خراسانی که به آن کاغد می‌گفتند، این کاغذ یا کاغد اصلاً یک کلمه‌ی فارسی خراسانی است، این‌ها از این فرهنگ شروع شد. رنسانس علمی، انقلاب علمی که یک مظهر آن تشکیل کتابخانه‌های میلیونی بوده است در غرب و شرق عالم سابقه نداشته است. این به لحاظ سخت‌افزاری است. به لحاظ نرم‌افزاری هم همین است. آن چیزی که تمدن‌ساز است صرفاً سخت‌افزار چاپ کتاب و این‌ها نیست. از آن مهم‌تر نرم‌افزار است. یعنی می‌خواهی چه بگویی؟ اصلاً چه حرفی برای گفتن داری؟ آیا ادب گفتگو و تفکر، زمینه‌ی تفکر داری؟ شما ببینید اگر یک فضایی بسته باشد، مدام همه توهین بشنوند و تحقیر بشوند، دیکتاتوری باشد، یا آزادی باشد ولی اخلاق نباشد، همه آزاد هستند ولی هزار تهمت و سرقت علمی هست، نسبت‌های دروغ به هم می‌دهند، در بحث شارلاتان‌بازی در بیاورند و کلاهبرداری بکنند، باز هم علم رشد نمی‌کند. پس اگر آزادی نباشد علم رشد نمی‌کند. اگر اخلاق نباشد، علم رشد نمی‌کند. اگر این دو باشد و منطق نباشد، یعنی شما آزاد باشی و مؤدب هم باشی اما همه به همدیگر چرت و پرت بگویند، خرافات و چرندیات بگویند، هر کسی یک چیزی بپراند و استدلال هم نخواهد، باز هم علم رشد نمی‌کند. پدران تمدن‌سازی و فرهنگ‌سازی به لحاظ نرم‌افزاری و نقش علم شفاهی و علم مکتوب، خدای مناظره و گفتگو با دگر‌اندیشان امام رضا(ع) است. یعنی با مسلمانان غیر شیعه و متفکران درجه یک بحث می‌کند، با خداپرستان غیر مسلمان و رهبران درجه یک جهانی آن‌ها بحث می‌کند، با دین‌دارانی که خداپرست و موحد نیستند ولی دین دارند و مشرک هستند بحث می‌کند، با بی‌دین‌هایی که اساساً هیچ دینی را قبول ندارند و ملحد و دهری و ماتریالیست هستند بحث می‌کند، با شکاکان یعنی کسانی که اساساً قائل به هیچ قاعده‌ای برای گفتگو و هیچ امر بدیهی و پایه‌ای برای مناظره نیستند بحث می‌کنند و در یکی از این بحث‌ها گزارش نشده که امام رضا(ع) سوالی را بی‌جواب گذاشته باشند و یا از طرف ایشان اهانتی به طرف مقابل ولو کافر مطلق باشد، شده باشد و نقل نشده که در هیچ جلسه‌ای در آخر تکلیف مناظره معلوم نشده باشد. یعنی گفته باشند جنگ مغلوبه شد و بالاخره ما نفهمیدیم چه کسی راست می‌گوید و چه کسی اثبات کرد. بلااستثنا تمام شده است و امام رضا(ع) هیچ جا به هیچ کس توهین نکرده‌اند. هیچ چیزی را تحمیل نکرده‌اند. طرف از بزرگان کفر و ایدئولوگ آن‌هاست و برای مناظره آمده است. آن موقع مرو و همین خراسان مثل تریبون سازمان ملل همین حالا بود. یک شهر عادی نبوده است. مرکز بزرگ‌ترین قدرت جهان بوده است. مرکز بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها و دانشگاه‌ها بوده که از همه جای دنیا دانشجو به این‌جا می‌فرستاده‌اند. در آن‌جا بحث کرده‌اند. آن هم با «جاسولیق» رهبر کاتولیک‌ها بحث کرده‌اند. اصلاً «جاسولیق» همان کاتولیک است. با رهبر بودایی‌ها و هندوها بحث کرده‌اند. با رهبر زرتشتیان، رهبر ملحدین، رهبر مانوی‌ها بحث کرده‌اند. با جریان مانوی و مزدکی که یک جریان اعتراضی خلاف زرتشتی‌گری در ایران بودند. با هر کسی به زبان خودش صحبت می‌کردند. یعنی شما اگر اهل بیت(ع) را ببینید متوجه می‌شوید که به هیچ کس نمی‌گویند تو باید خودت را با ما تطبیق بدهی. می‌گویند من با تو راه می‌آیم. شما از امام رضا(ع) گفتگو دارید که به زبان بلغاری است. به زبان رومی، به زبان ترکی، به زبان فارسی، به زبان هندی است. یعنی هندو و بودایی آمده با او به زبان هندی و با مبانی بودیزم بحث کرده است. طرف آمده به امام رضا(ع) می‌گوید حالا که عقیده‌های ما با همدیگر فرق می‌کند بر سر چه چیزی بحث کنیم؟ ما که همدیگر را از اساس قبول نداریم. مبنا چه باشد؟ اگر مبنا حرف‌های ما باشد شما قبول نداری. اگر مبنا حرف‌های شما باشد هم من قبول ندارم. پس ما چه بحثی با همدیگر بکنیم؟ امام رضا(ع) فرمودند مبنا حرف‌های شما باشد. آن‌چه که شما قبول دارید. از آن‌جا شروع می‌کنیم تا برسیم به آن چیزی که ما قبول داریم. ادب، اخلاق، منطق، گفتگو، ظرفیت هم خیلی مهم است. یعنی نقش اصلی در این که یک فرهنگ و یک فضایی ساخته بشود که همه با هم بیندیشیم، همه به طور آرام و مؤدب با هم گفتگو کنیم و جمع آزادی، منطق، اخلاق اتفاق بیفتد. این سه مورد آموزش پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) است. امام رضا(ع) معلم این‌طور گفتگوهاست و جالب است که در یکی از این مناظره‌ها یکی از رهبران یکی از این جناح‌های بزرگ جهانی غیر اسلامی در مناظره گیر می‌کند. همه می‌فهمند که او در حال شکست خوردن است. امام رضا(ع) می‌فرماید جلسه را تمام کنیم که من می‌خواهم با ایشان تنها باشم. نمی‌خواهد او را جلوی جمع بی‌آبرو کنند. نمی‌خواهند جلوی شاگردانش او را تحقیر کنند. همه فهمیدند که آن آقا گیر افتاده است ولی امام رضا(ع) نمی‌خواهد این آقا دستانش را بالا ببرد و بگوید من شکست خوردم. می‌فرماید «خلونی و ایاه...»، من را با ایشان تنها بگذاریم. همه می‌روند. او می‌گوید آقا کار من تمام بود. اگر یک مقدار دیگر جلسه را ادامه می‌دادید من تسلیم بودم. مضمون فرمایشات امام رضا(ع) این است که می‌گوید ما نمی‌خواهیم کسی را شکست بدهیم. ما می‌خواهیم حقیقت روشن بشود. اگر کسانی به دنبال حقیقت هستند بدانند و اگر می‌خواهند انکار کنند، آگاهانه انکار کنند. اگر می‌خواهند بپذیرند، آگاهانه بپذیرند. هر کس زنده می‌شود به تعبیر قرآن کریم با بینه زنده بشود و هر کس قرار است راه را گم کند با بینه راه را گم کند. ما می‌خواستیم این‌ اتفاق بیفتد و الا قصد ما این نیست که بخواهیم جنابعالی را جلوی جمع تحقیر کنیم. آن طرف می‌گوید آمدم خم بشوم دست علی بن موسی(ع) را ببوسم یا به پای ایشان بیفتم و پای ایشان را ببوسم ولی ایشان اجازه نداد و من را در آغوش گرفت و پیشانی من را بوسید و اجازه داد من پیشانی او را ببوسم و گفت این‌جا خانه‌ی شماست و هر وقت خواستید تشریف بیاورید. این‌ها ائمه‌ی ما هستند. جواب 7، 8 نفر از ایدئولوگ‌های مکاتب مختلف را مؤدبانه می‌دهند و همه‌ی آن‌ها را ساکت می‌کنند و در حالی که جلسه ساکت شده امام رضا(ع) می‌فرماید «من اراد ان یسئل ان شیء من الاسلام...»، شورای مدیریت حوزه باید این روایت امام رضا(ع) که در توحید صدوق و در احتجاج هست را سردرب‌ حوزه بزند. فرمودند «من اراد ان سئل ان شیء من الاسلام...»، هر کس اعم از بی‌دین و بادین، هر سوالی راجع به هر جای اسلام دارد، «فلیسئل غیر محتشم...»، بپرسد. هر کسی که خودش دلش می‌خواهد. «من اراد...»، تفتیش عقاید نمی‌کند، به زور نیست. هر کسی دوست دارد راجع به هر جای اسلام هر سوالی دارد بپرسد. آن هم چه نوع سوال کردنی؟ «غیر محتشم...»، یعنی بدون این که بترسد. «احتشام» به معنی گرفتار حشمت و شوکت طرف شدن است. یعنی بدون هیچ نگرانی، ترس، اضطراب، بدون این که جوگیر بشود. کاملاً راحت باشد. هر کس هر سوالی و هر اشکالی به هر جای اسلام دارد بپرسد. ما در خدمت شما هستیم. این حوزه‌ی علمیه‌ی اهل بیت(ع) می‌شود. این دانشگاه اسلامی می‌شود. این رسانه‌ی اسلامی می‌شود. این نرم‌افزار را ایجاد کردند. حالا شما به لحاظ سخت‌افزاری هم ببینید که اصلاً کتابخانه‌ها چطور درست شده است. غربی‌ها و شرقی‌ها منابع زیادی را نوشته‌اند. خود کتاب «دراسات فی الکتب و المکتبات الاسلامیه» از «عبدالطیف ابراهیم»‌ که یک سیر تاریخی از این‌ها را نقل می‌کند. «نذار اباوه»، «محمد صباغ»‌ کتاب «دور الکتب العربیه العامه و بلاد العراق و الشام و المصر»، یک آمار از این کتابخانه‌ها داده که چه کتابخانه‌هایی دارند. «تاریخ کتاب» برای «سونگ دال» که این را از فرانسه ترجمه کرده است. «یوسف العش» بعضی از این‌ها را آورده است. تاریخ کتاب «از کهن‌ترین دوران تا عصر حاضر» و کتاب‌های متعددی هست که باید این‌ها را ببینید. اصلاً کتابخانه به مفهوم کتابخانه‌ی میلیونی مردمی و عمومی تا قبل از تمدن اسلامی در هیچ جای جهان اعم از شرق و غرب نبوده است. کتاب یک جنس گران آنتیک اشرافی برای یک عده‌ی خیلی محدودی بوده است. اصلاً عمومی نبوده است. حالا بعد مهمی که عرض کردم از بخش سخت‌افزاری مهم‌تر است، بعد نرم‌افزاری است. ما و شما در سایه‌ی امام رضا(ع) هستیم و حیف است که این‌ها را ندانیم. همه به زیارت این گنبد طلا و ضریح و آهن‌ها و کاشی می‌روند و خود امام رضا(ع) این وسط گم می‌شود. از بس که حرم هم بزرگ است. حرم را زیارت می‌کنند و خود امام رضا(ع) را کسی زیارت نمی‌کنند. یعنی زیارت‌ها بیشتر جسمی است. زیارت عقلی و روحانی نیست. زیارت جسمی باید مقدمه‌ی زیارت عقلی و اخلاقی و روحی باشد. هدف آن است. در وسیله متوقف ماندیم. ایشان پیامبر اکرم(ص) را توصیف می‌کنند و می‌گویند اخلاق اسلامی در بحث و گفتگو در موارد اختلاف نظر چطور است. «لا یقطع علی احد الکلامه...»، پیامبر اکرم(ص) هرگز نشد، حتی یک بار وقتی با کسانی گفتگو می‌کنند سخن کسی را ولو مخالف ایشان باشند، قطع کنند. هرگز مانع حرف زدن کسی نشد ولو چرند بگوید. ولو کفر بگوید. این را امام رضا(ع) می‌فرماید. می‌فرماید جد ما رسول‌الله این‌طور بودند. «لا یقطع علی احد الکلامه...»، «احد» یعنی هیچ کس، مسلمان، دوست، دشمن، بی‌ربط و باربط، اصلاً ایستاده و مخالفت می‌کند و کفر می‌گوید. پیامبر(ص) صحبت او را قطع نمی‌کردند. اولاً احترام به انسان، هر کسی که هست واجب است. می‌خواهی حرف بزنی، حرف بزن. من مانع حرف زدن تو نمی‌شوم. دومین تعبیری که امام رضا(ع) راجع به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید این است که پیامبر(ص) ادب گفتگو را آموزش می‌دهد. شما وقتی با کسی بحث می‌کنی، حتی با مخالف مناظره می‌کنی، حالا چه برسید گفتگو با دوست باشد. می‌بینید که ما معمولاً در هر لحظه هر چه که به ذهن می‌رسد یا دل‌مان می‌خواهد بگوییم، همان‌طور که طرف حرف می‌زند یک مرتبه با یک نفر دیگر حرف می‌زنیم. مثلاً او با جمع حرف می‌زند و ما یک مرتبه وسط حرف‌های او با کنار دستی می‌گوییم راستی فهمیده‌ای چه شده است؟ اصلاً انگار او آدم نیست. یا حتی او حرف می‌زند و وسط حرف‌های او که با جمع می‌زند ما هم شروع می‌کنیم با جمع حرف می‌زنیم. یا وسط حرف او شروع می‌کنیم با خود او حرف می‌زنیم. آقا اجازه بده حرفش را بزند. امام رضا(ع) می‌فرماید محال بود پیامبر(ص) حرف کسی را قطع کند. اگر کسی با ایشان دست می‌داد محال بود پیامبر(ص) دست خود را بیرون بکشد و می‌ایستادند تا او خودش دستش را بکشد. اگر با هم حرف می‌زدند محال بود پیامبر(ص) یک مرتبه بگوید ببخشید، من کار دارم و باید بروم. ولو این که کار داشتند. می‌ایستادند تا او خسته بشود و او بگوید بس است. این قدرت تحمل و ظرفیت گفتگو و ظرفیت تحمل مخالف و آزادی بیان هم ادب گفتگو است. امام رضا(ع) می‌فرماید رسول خدا که پیام خدا را آورد برای هر کسی که حرف می‌زد آزادی بیان قائل بود. بله، اگر کسی توهین می‌کرد، مسخره می‌کرد، دروغ می‌گفت، تهمت می‌زد پیامبر(ص) هم اعتراض می‌کردند یا جلسه را ترک می‌کردند. چون این دیگر آزادی بیان نیست، بلکه آزادی توهین و آزادی خیانت و آزادی گمراه کردن مردم است. ما آزادی بیان داریم. امام رضا(ع) فرمودند هرگز سخن کسی را قطع نکردند. احترام به مخاطب، آزادی بیان، ادب گفتگو ولو این که تو مسلمان نیستی و ما را هم قبول نداری. ولی یک حرفی به نظرت رسیده که می‌خواهی بزنی و من کامل آن را گوش می‌کنم. در مناظره‌های امام رضا(ع) نقل شده که به مخاطب می‌گفتند شما شروع می‌فرمایید یا من بگویم؟ از او سوال می‌کردند. اگر شما مایل هستید، شما شروع کنید. اگر شما نمی‌خواهید شروع کنید من شروع کنم. من از آن چیزهایی شروع می‌کنم که شما قبول دارید و نه آن چیزهایی که من قبول دارم. شما این گزاره را قبول داری؟ می‌گوید بله. می‌فرماید فلان. می‌روند تا برسند به گزاره‌ای که خودشان قبول دارند. امام رضا(ع) این تعبیر را نقل می‌کنند و می‌فرماید رسول‌الله(ص) «قد ترک نفسه من ثلاث...»، ایشان خودش را از سه بیماری زبان خلاص کرده بود. از سه آفت گفتگو، سه مرض ذهن و زبان که اجازه نمی‌دهد آدم‌ها درست با همدیگر حرف بزنند. شما می‌دانید بشر چقدر از درست حرف نزدن مصیبت دیده است؟ در مسائل سیاسی، مذهبی، اعتقادی تا دعواهای خانوادگی، تا بازار همین‌طور است. اگر کسی حساب کند چند درصد جنگ‌های سیاسی و مذهبی تا دعواهای خانوادگی و شخصی در فامیل به خاطر این است که ما با هم حرف نمی‌زنیم یا درست حرف نمی‌زنیم، خواهید دید چه کثر عظیمی به همین خاطر است که ما شعور حرف زدن نداریم و تحمل شنیدن نداریم. امام رضا(ع) می‌فرماید یاد بگیرید مسلمانی یعنی ادب گفتن و ادب شنیدن. فرمودند رسول خدا(ص) خودشان را از سه بیماری در گفتگو خلاص کرده بودند. یعنی از این لحاظ معصوم و پاک بودند. یک، «المراء...»، مراء به معنی دعوای زبانی است. دائم این سایت به آن سایت، دائم این به او تهمت بزند و او هم به این تهمت بزند. هیچ کس هم سوال شفاف مطرح نمی‌کند، هیچ کس هم جواب منطقی نمی‌دهد. دائم توهین و تهمت و شایعه و تحریف و تقطیع کلمات است. یک تکه از حرف‌های او را بگیر و قبل و بعد آن را بزن و بگو او این را گفت. این گفته ما ضد حضرت محسن هستیم. این گفته عزاداری نکنید. این‌ها روانی و بیمار هستند. امام رضا(ع) فرمودند این‌ها بیمار و فاسد هستند. دروغ همیشه گفتنِ دروغ نیست. گاهی دروغ نگفتن راست یا درست نگفتن است. گاهی تقطیع کلمات است. فرمودند یکی «مراء» بوده است. «مراء» یعنی مدام جر و بحث بر سر هر چیزی باشد. صداها بالا برود. بنا بر لجبازی است. بنا بر این است که من غلبه کنم و تو در این بحث شکست بخوری. باید من پیروز بشوم. امام رضا(ع) می‌فرماید گفتگو برای این نیست که یکی خراب بشود و یکی آباد بشود. میدان جنگ نیست که دو خروس جنگی به جان هم بیفتند. دو گلادیاتور و دو مشت‌زن به جان هم بیفتند و از آن پایین هم سوت و کف بزنند و بگویند او را بزن و بگویند چه کسی برد و چه کسی باخت. فرمودند این‌ها بیماری است. اصلاً ما در روایت داریم که مراء گناه و فسق است. در روایت داریم همان‌طور که کسانی اگر قدرت علمی دارند و خودشان را آماده گفتگو و مناظره با مخالفان بکنند و فکر جامعه‌ی دینی و زبان متدینین را غنی‌سازی بکنند که بتوانند بفهمند جواب شبهات چه چیزهایی است، مجاهدان بزرگ هستند و امام رضا(ع) تعابیر عجیبی به کار بردند که این‌ها چه مقامات و چه اجری دارند. اما همین را می‌فرماید اگر کسانی در یک مناظره و گفتگویی شرکت کنند که جنبه‌ی جدال و مراء دارد، یعنی نگرانی اصلی من و شما نگرانیِ حق و حقیقت نیست، نگران این هستم که من یک وقت در این مناظره شکست نخورم، یک وقت آبرویم نرود، یک کاری کنم که آبروی او برود. در روایت فرمودند شرکت در این جلسه گناه است، فسق است. در یک روایتی هم دیدم که شرک است. اگر دیدید گفتگو به این‌جا رسید که دیگر دعواست و می‌خواهید همدیگر را خراب کنید و دیگر دغدغه‌ی حق و آگاهی‌بخشی نیست فرمودند واجب است که جلسه را ترک کنی. ولو این که بگویند او شکست خورد. بگو ما شکست خوردیم. ما که نیامدیم دعوا کنیم و به همدیگر فحش‌های ناموسی بدهیم. ما نیامده‌ایم ببینیم چه کسی قوی و چه کسی ضعیف است، چه کسی برنده و چه کسی بازنده است. ما می‌خواهیم این‌جا حق برنده باشد. ما می‌خواهیم جهل بازنده باشد و علم برنده باشد. نباید ادامه داد. فرمودند این بحث را ادامه ندهید. ولی اگر جایی سوالی مطرح می‌شود که کسی باید جواب بدهد و بتوانی جواب بدهی و این کار را نکنی گناه کرده‌ای. باید به صحنه بروی. امام صادق(ع) به بعضی از شاگردان خودشان اجازه‌ی مناظره داده‌اند و به بعضی‌ها گفته‌اند شما مناظره نکن. می‌گوید سواد من و فلانی که اندازه‌ی هم است. نمره‌های ما که مثل هم است. فرمودند بله، ولی او بلد است با مخالف گفتگو کند و عصبانی نمی‌شود و آرام و منطقی است و می‌فهمد کجا را بزند. می‌گوید «اذا وقع یتیر...»، اگر یک جایی پایین می‌آید سریع می‌تواند اوج بگیرد و بالا برود. ولی تو وقتی پایین می‌آیی دیگر به زمین می‌خوری یا وسط بحث عصبانی می‌شوی یا مخالف تو یک چیز می‌گوید و تو چیز دیگری را به او نسبت می‌دهی. جواب همان چیزی را بده که او گفته است. او یک چیز دیگر می‌دهد و تو در بحث می‌گویی تو این را گفتی. فرمودند شما مناظره نکن. ولی فلانی و فلانی هر روز در مسجد بنشینند و مناظره کنند. با این‌که یک عالم هم بوده ولی روش گفتگو با مخالف را بلد نبوده است. حتی همین «مفضل» یک وقتی می‌رود با بعضی از بزرگان زندیق که کنار مسجد الحرام که کفریات می‌گفتند بحث می‌کند و وسط بحث عصبانی می‌شود و صدای خود را بالا می‌برد. می‌گوید شما فهمیدید که من چه می‌گویم و مغالطه می‌کنید و عصبانی می‌شود و صدایش بالا می‌رود. حق هم داشته است. «ابن ابی العوجا» که کافر و ملحد است. یک ایدئولوگ بزرگ مادی آن دوران بوده است. «ابن مقفع» و امثال این‌ها هم بوده‌اند. او می‌گوید تو مطمئن هستی که شاگرد جعفر هستی؟ می‌گوید بله. می‌گوید او که با ما بحث می‌کند و ما از این حرف‌های خیلی بدتر و تندتر هم می‌زنیم و خیلی آرام گوش می‌کند و بدون عصبانیت جواب می‌دهد. چطور است که تو نعره می‌کشی و فریاد می‌زنی؟ چرا عصبانی می‌شوی؟ غیرت دینی در اوج داشتند. اهل بیت(ع) اگر یک سوال بی‌جواب می‌ماند شب به خواب نمی‌رفتند. اگر به حق حمله‌ای شده و کسی دفاع نکرده است. کفر گسترش پیدا می‌کند. اما در بحث به شدت آرام و منطقی و اخلاقی و کاملاً مدافع آزادی بیان و آرام و منطقی بودند. امام رضا(ع) فرمودند رسول خدا(ص) با ستیزه‌گری کلامی مخالف بود. این که یکی تو بگو و یکی من می‌گویم. از این‌ها کینه و انشعاب بیرون می‌آید. شما می‌دانید چقدر از انشعابات و انحرافات بر اثر همین ادبیات جنگی و بد حرف زدن با همدیگر است؟ چقدر برای زود به تهمت زدن است؟ مثلاً می‌گوید تو که بی‌سواد هستی، تو که احمق هستی، تو که اصلاً فاسد هستی، تو که اصلاً لامذهب هستی. مثلاً فلانی حرف‌های ما را نمی‌فهمد و می‌گوییم او که از بس لقمه‌ی حرام خورده و نطفه‌ی حرام دارد حرف ما را نمی‌فهمد. مگر کسی این‌طور بحث می‌کند؟ مگر ائمه با کسی به این شکل حرف زدند؟ مگر پیامبر(ص) با کسی این‌طور حرف می‌زده است؟ پیامبر(ص) قبل از اسلام در مکه چهره‌ی محبوب مردم بوده است. بعد از اسلام چون احساس خطر شد تازه درگیری‌ها شروع شد. قبل از اسلام که ایشان بگوید من رسول الله هستم و بعثت داشته باشد، ایشان را در مکه به چه صفتی می‌شناختند؟ امین. صادق. یعنی همه می‌گفتند او اهل صدق و راستی است. امین یعنی این که ما به هیچ کس به اندازه‌ی این آدم اعتماد نداریم. یعنی صد درصد قابل اعتماد است. یعنی نه اهل دروغ است، نه اهل خیانت است، نه نامرد است، نه دوچهره است، نه ما را فریب می‌دهد، این نگران ماست. پیامبر(ص) قبل از اسلام یک کاری کرده که مشرکین او را قبول دارند. اصلاً هنوز پیغمبری در کار نبوده است. او به عنوان یک انسان در جامعه‌ی مشرک بوده و همان مشرکین او را قبول داشته‌اند. می‌گفتند به چه کسی اعتماد کنیم؟ به او اعتماد کنیم. می‌دانید که بر سر «حجر» بین دو بخش مکه و قبیله دعوا شد و در آخر گفتند او بیاید و بگوید. ایشان بگوید چه کسی و کدام قبیله حجر را سر جایش بگذارد قبول است. پیامبر(ص) گفت یک پارچه‌ای بردارید و حجر را در آن بگذارید و همه‌ی شما پارچه را بگیرید و دعوا هم نکنید. یعنی ایشان را به عقلانیت، به اخلاق، به صداقت، به امانت قبول داشتند. حتی ایشان وقتی در مدینه بودند و جنگ مکه و مدینه بوده و بدر و احد پیش آمده، یک وقت مکه قحطی شده و پیامبر(ص) حداقل دو بار کاروان کمک غذایی و دارویی برای مکه فرستادند. برای همین مشرکین فرستادند. گفتند آقا مگر ما با این‌ها نمی‌جنگیم؟ چرا به آن‌ها کمک می‌کنید؟ فرمودند ما به مردم کمک می‌کنیم. مردم بیچاره مستعمره‌ی این‌ها هستند. مستضعف هستند. در مشت این‌ها هستند. آن‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ حتی اخلاق مبارزه هم مهم است. مگر در جنگ پیامبر(ص) نمی‌فرمودند آب‌های آن‌ها را مسموم نکنید، پل‌ها را خراب نکنید، مزارع را آتش نزنید، درختان را قطع نکنید، مراقب کودکان و زنان و پیرها باشید. هر کس که می‌جنگد و فرار می‌کند به او کاری نداشته باشید. جنازه‌های دشمن را قطعه قطعه نکنید، به آن‌ها توهین نکنید، آتش نزنید. اسلام یک همچین چیزی است. حالا غرب و شرق هم حقوق بشر و مدنیت دارند. فرمودند پس یکی مراء است. پیامبر(ص) هرگز به دنبال این که من در بحثی ببرم و تو ببازی نبود. از این تمدن و کتابخانه و فرهنگ علمی بیرون می‌آید. دوم فرمودند «الاکثار». «الاکثار» به معنی پرگویی و وراجی است. امام رضا(ع) فرمودند رسول‌الله(ص) اصلاً پرحرف نبود. این که هر جا برسد بگوید بنشینید که من می‌خواهم شما را نصیحت کنم. یک لحظه یک جایی برسد و بگوید شروع کنم و این‌ها را درست کنم. مثلاً سر سفره می‌خواهند غذا بخورند و بگوید گوش کنید که می‌خواهم شما را هدایت کنم. اصلاً پیامبر(ص) این‌طور نبوده است. اولاً پیامبر(ص) دائم با عمل خود حرف می‌زده است. یعنی مدام به مردم خدمت می‌کرد. یعنی وقتی مردم به او نگاه می‌کردند مسلمان می‌شدند. می‌گفتند او خوب است. هر چه تو بگویی ما قبول داریم چون تو را قبول داریم. امام رضا(ع) فرمودند رسول الله(ص) غالباً ساکت بودند. تا سوال نمی‌شد ایشان جواب نمی‌داد و حرفی نمی‌زدند. تا یک ضرورتی نمی‌دیدند حرفی نمی‌زدند. آن هم هر وقتی با هر کسی و به هر شکلی حرف نمی‌زدند. «الاکثار» یعنی پرگویی و این که شروع کنی و مدام راجع به همه چیز و هر جایی صحبت کنی. امام رضا(ع) فرمودند پیامبر اکرم(ص) این‌طور نبودند. سوم که خیلی مهم است. «و ما یا یعنیه...»، حرف‌های به دردنخور که معلوم نیست برای چیست. الان متأسفانه اغلب رسانه‌ها و فضای مجازی دنیا چرندیات و حرف‌های به درد نخور است. حالا این غیر از دروغ‌ها و تهمت و شایعه و تحریف را می‌گویم. حرف‌های راست هم که می‌زنند چرندیات است. مثلاً فلان رقاص، فلان خواننده طلاق چهارم را داد و رفت زن فلان سرمایه‌دار را گرفت و یک سگی هم تازه خریده و مدل ماشین او هم فلان است. توپ با سرعت چند متر بر ثانیه به گوشه‌ی دروازه رفت. این حرف‌ها چیست؟ چه کسی با چه کسی ازدواج کرد. چه کسی طلاق گرفت. حرف‌های مفت می‌زنند. امام رضا(ع) فرمودند فرصت شما محدود است. ظرفیت و سعه‌ی فهم شما هم محدود است. ما چند سال بیشتر در این عالم نیستیم. بخشی از این را برای آموختن، شنیدن، خواندن و گفتن فرصت داریم. مگر معقول است که این‌ها را صرف هر چرندیاتی بکنیم. چشم و گوش دروازه‌های روح است. چشم و گوش دروازه‌ی ورودی روح است. زبان دروازه‌ی خروجی روح است. امام رضا(ع) فرمودند رسول خدا(ص) گفتند به شدت مراقبت کنید که هر چیزی وارد روح و شخصیت و نفس شما نشود و هر چیزی هم که از نفس و روح شما خارج نشود. صادرات و واردات خود را به لحاظ فرهنگی و معنوی کنترل کنید. غیر از این‌که صادرات و واردات جسمی را کنترل می‌کنید و مراقب طهارت و تطهیر هستید مراقب این هم باید باشید. در آن‌جا هم قرآن می‌فرماید به آن چه که می‌خوری نگاه کن. «فالینظر الی انسان علی طعامه...»، هم طعام جسم و هم طعام روح را ببین و بخور. امکان دارد شما چیزی بخورید بدون آن‌که به آن نگاه کنید؟ اصلاً به نظر من یکی از شکنجه‌ها این است که چشم آدم را ببندند و بگویند بخور بدون آن که بفهمی چیست. حتماً نگاه می‌کنی که چه می‌خوری. امام(ع) می‌فرماید در مورد خوراک جسم نگاه می‌کنی، چرا به خوراک روح و عقل خود نگاه نمی‌کنی که چه چیزی را مصرف می‌کنی؟ چه فیلمی را می‌بینی؟ چه موسیقی گوش می‌کنی؟ کدام را نباید گوش کنی و کدام را اشکال ندارد که گوش کنی؟ پس یکی هم فرمودند «ما یا یعنیه...»، یعنی آن چیزی که به من ربطی ندارد. فایده‌ای به حال منِ فرد و منِ جامعه ندارد. نه فایده‌ی دنیوی دارد و نه فایده‌ی اخروی دارد. به مسئولیت من مربوط نیست. یک نوع هرزه‌خوانی و هرزه‌بینی است. یک نوع هرزه‌گویی است. کار خودت را درست انجام بده. اگر حرف‌های نامربوط بی‌فایده از عرصه‌ی رسانه‌های جهان حذف بشود آن وقت می‌بینی چقدر حرف کم است. یعنی بگویند از این به بعد یک طوری پارازیت رها می‌کنیم که هر کسی حرف مفت زد بقیه نشنوند. بعد ببینید دنیا چقدر ساکت می‌شود. حرف حساب خیلی کم است. امام رضا(ع) فرمودند شما با این سه مورد می‌توانید سنت رشد علمی، گفتگوی فرهنگی و تمدن‌سازی ایجاد کنید. کتابخانه‌هایی پر از کتاب‌های مفید و نه کتاب‌های مضر یا بی‌فایده و لغو که هیچ کمکی به رشد انسان نمی‌کند داشته باشید. «قد ترک نفسه من ثلاث...»، ایشان خودشان را از سه چیز رها کرده بودند. یک، «المراء» یعنی مدام جنگ‌های لفظی و رسانه‌ای و اعصاب همه را به هم ریختن و سیاه کردن فضا و آلوده کردن فضا و منفی‌بافی و درگیری مدام و خشونت زبانی و کلامی. مراء به معنی خشونت زبانی و کلامی و خشونت رسانه‌ای است. دوم، «الاکثار» یعنی مدام وراجی و مدام راجع به همه چیز حرف زدن بدون آن که در آن قضیه مطالعه‌ای داشته باشی و خیال کنی اصل بر حرف زدن است. پیامبر(ص) می‌فرماید اصل بر حرف نزدن است. مگر این که لازم باشد یا در آن حرف فایده‌ای ببینی. سوم، «ما یا یعنیه...»، فرصت تو محدود است، امکانات محدود است. باید چیزی بگویی و بنویسی، فیلمی بسازی، کتابی بنویسی که یک مشکلی از بشر و انسان را حل کند. مشکل مادی، معیشت، معاش، معاد، مشکل فرد یا جمع، یک مشکل اقتصادی و اخلاقی و سیاسی و فرهنگی و تربیتی، یک مشکل خانواده را حل کند. «ما یا یعنیه» یعنی همین چرندیاتی که به درد هیچ چیز نمی‌خورد. حتی اوقات فراغت هم «ما یا یعنیه» نیست. اوقات فراغت هم لازم است. اوقات فراغت را هم باید درست مهندسی بکنید که هم واقعاً استراحت و شادی و لذت و تجدید قوا باشد و هم به شیوه‌ای نباشد که چند درجه هم سقوط کنی. یکی از دوستان طلبه گفت ما یک شهربازی برای بچه‌ها در قم درست کردیم. گفتیم اسم آن را شهربازی اسلامی یا حکمت بگذاریم. بعد گفت پیش یکی از آقایان رفتیم و گفته شهربازی چیست؟ بازی لغو است و در اسلام لغو حرام است. گفتم آن لغوی که می‌گویند لهو و لعب است یعنی هر کاری که در جهت حکمت آفرینش تو و فلسفه‌ی خلقت تو نیست. آن فقط بازی نیست. شما اگر ظاهراً یک کار علمی هم می‌کنی ولی ته آن هیچ سودی برای هیچ کس ندارد و فقط برای اظهار فضل است و برای این است که بگویی من از شما بهتر هستم لغو است. اما این که یک بازی بکنی که برای آرامش و تجدید قوای تو کمک می‌کند و باعث می‌شود اعصاب تو آرام بشود و بعد بتوانی درست کار بکنی لهو و لعب نیست. لعب لغوی هست اما لهو و لعبی که قرآن می‌گوید حرام است و مضر است، نیست. برای این که خود پیامبر اکرم(ص) فرمودند «الهوا و العبوا...»، لهو و لعب داشته باشید. منتها این لهو و لعب لغوی است. هر کاری که در جهت فلسفه‌ی آفرینش و کمال ما نیست لغو و لهو و لعب است و باید ترک بشود ولو کار آن ظاهراً علمی باشد. مثل زمانی که رسول خدا(ص) به مسجد رفتند و دیدند مردم دور یک نفر را گرفته‌اند و شلوغ شده است و پرسش و پاسخ می‌کنند. گفتند چه شده؟ گفتند ایشان علامه است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند جالب است. در چه علمی علامه است؟ گفتند ایشان هر کسی را ببیند تا هفت جد و آباد او را می‌گوید که چه کسی با چه کسی ازدواج کرده و در کدام قبیله بوده است. البته نصب‌شناسی هم یک وجه مثبت دارد ولی یک نوع آن کاملاً لغو است. گفتند دانستن این نه سودی دارد و نه نداستن آن ضرری دارد. یک چیزی بگوید که مشکلی از مردم حل کند. بله، ما به یک معنا فایده‌گرا هستیم اما نه فایده‌گرای ماتریالیست بلکه فایده‌گرایی که شامل دنیا و آخرت بشود. چرا می‌گویند از خدا بخواهید «علمی نافعاً...»؟ امام رضا(ع) فرمودند سکوت پیامبر اکرم(ص) هم معنی‌دار و بافایده بود. «کان سکوته علی اربعه...»، پیامبر(ص) چهار نوع سکوت داشت. سکوت عدم الکلام نبود. خود سکوت یک فعل بود. لذا شما می‌گویید سکوت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هم تقریر است. یک نوع منشأ شریعت است. یعنی سکوت او هم یک نوع گفتن است. سکوت ما نگفتن است. امام رضا(ع) فرمودند پیامبر اکرم(ص) چهار نوع سکوت داشت و همه‌ی سکوت‌های ایشان یک طور نبود. یکی از آن‌ها سکوت حلم بود. تحمل و صبر بود. توهین می‌کردند، دروغ می‌گفتند و تهمت می‌زدند ولی ایشان آرام بود. می‌شنید و جواب نمی‌داد. یکی سکوت حذر بود. عقلانیت و احتیاط بود. ملاحظه کنیم که الان می‌خواهد چه بشود. اگر من این حرف را بگویم چه استفاده‌ای می‌شود؟ ممکن است شما یک چیزی بگویی و مخاطب یک چیز دیگری بشنود. باید دقت کنید. مقام بیان مهم است. سوم سکوت تقدیر یعنی اندازه‌گیری است. یعنی به همه مساوی گوش دادن تا همه‌ی نظرات مطرح بشود. می‌دانید که پیامبر(ص) وقتی قرار بود در یک جلسه‌ای ده نفر حرف بزنند اجازه نمی‌دادند یک نفر مثل ما دو ساعت حرف بزند و بقیه ساکت باشند و هر کدام یک دقیقه حرف بزند. می‌فرمودند توزیع بشود تا همه مساوی حرف بزنند. گوش من باید به طور عادلانه در خدمت همه باشد. امام رضا(ع) می‌فرماید جد ما نگاه‌های خود را عادلانه تقسیم می‌کرد که یک وقت یک نفر نگوید پیامبر(ص) به فلانی دو برابر نگاه کرد و به من کم‌تر نگاه کرد. همه چیز حساب شده است. عدالت و تربیت درست است. یکی هم سکوت تفکر است. امام رضا(ع) فرمودند یک سکوت پیامبر اکرم(ص) هم سکوتِ تفکر بود. بنابراین من مجبور هستم عرض خودم را این‌جا ختم کنم. سه، چهار بخش داشتم که از این‌ها صرف نظر می‌کنم. ولی این بحث کتابخانه چون بحث نمایشگاه کتاب است را عرض می‌کنم. تمام منابع غرب و شرق در مورد فرهنگ کتاب‌نویسی، کتاب‌داری، کتاب‌خوانی می‌گویند امروز نماد اصلی تمدن‌سازی است و همه‌ی این‌ها از تمدن اسلامی به اوج رسیده و همه مدیون پیامبر اکرم(ص) است و در واقع همه مدیون قرآن کریم هستند به عنوان اولین کتاب. مفهوم کتاب، ثبت شدن، مکتوب بودن، این که به کتاب رجوع کنیم تا معیار گفتگو و معیار تفکر باشد، در فهم خودش تفکر کنیم تا ببینیم چه می‌گوید، چند لایه است، معانی ظاهری آن چیست و معانی باطنی آن چیست برای همین است. اصلاً این شروع یک انفجار فرهنگی و تمدنی مکتوب بود. تدوین قرآن و بعد هم نگارش کتاب‌های حدیثی و بعد کم کم کتاب‌های تاریخی و کتاب‌های ادب و کتاب‌های نصب و همین‌طور علوم پیدا شد و توسعه پیدا کرد. کم کم نویسندگی رایج شد و به یک شغل تبدیل شد. فرهنگ کتاب‌خوانی، فرهنگ کتاب‌نویسی، فرهنگ کتاب‌داری، طبقه‌بندی کتاب اصلاً در تمدن اسلامی شکل گرفته است و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) به خصوص خیلی نقش داشتند در این که کتاب‌ها را چطور طبقه‌بندی و بحث کنید. چطور کتاب بنویسید. چطور نهادهای جدید تحت تأثیر کتاب پیدا شد. حرفه‌ها و شغل‌های جدید پیدا شد. بعد کتابخانه‌های حکومتی پیدا شد. کتابخانه‌های سلطنتی پیدا شد. کتابخانه‌های خصوصی و کتابخانه‌های تخصصی پیدا شد. و برای اولین بار کتابخانه‌ی عمومی در تمدن جهان در تمدن اسلامی به وجود آمده است. شغل‌هایی مثل کتاب‌سازی، کتاب‌فروشی، خطاطی، تذهیب‌کاری، صحافی، وراقی به وجود آمد. اصلاً چند حرفه به وجود آمد. یک بازار نشر درست شد. بازار رسانه درست شد. اساس تفکر جدید هم در علوم معنوی و هم در علوم مادی و هر دو یک کاسه به وجود آمد. پیامبر(ص) وقتی گفت طلب علم بر زن و مرد فریضه است یک انقلاب بود. شما می‌دانید که ایران قبل از اسلام علم طبقاتی و ممنوع بوده است. مردم حق نداشته‌اند درس بخوانند. قضیه‌ی کفش‌گرزاده را شنیده‌اید. پدرش گفت هر چه می‌خواهید من پول می‌دهم و مالیات را صد برابر می‌دهم فقط اجازه بدهید بچه‌ی من درس بخواند. گفتند متأسف هستیم. اگر بچه‌ی تو نابغه هم باشد، پول هم بدهی امکان ندارد چون شما از طبقه‌ی پایین هستی. بچه‌های ژنرال‌ها و دربار و آخوندهای زرتشتی حق داشتند درس بخوانند و بقیه این حق را نداشتند. ممنوع بود. اسلام که آمد گفت علم نه این که ممنوع نیست و حق همه هست بلکه واجب و فریضه است. در مسیر رشد توحیدی شماست. بر زن و مرد هم واجب است. برای زن که اصلاً ممنوع بوده است. تا همین الان هم در خیلی از کشورها زن حق رشد علمی ندارد. این‌جا گفتند بر مرد و زن واجب است. از انحصار طبقه‌ی خاص، جنسیت خاص، نخبگان خاص و حکومتی‌ها خارج شد. قدیمی‌ترین کتابخانه‌های عمومی در همان قرن اول اسلام تشکیل شده است. این فرهنگی بوده که پیامبر اکرم(ص) ترویج کرده است. اولاً با ترجمه از یونان و هند و چین و ایران این کار را شروع کردند. مثلاً با پزشکی و کیمیا شروع می‌شود و بعد کم کم فرهنگی به نام کرایه‌ی کتاب درست می‌شود. اجاره‌ی کتاب، کتاب‌خوانی، امانت کتاب، مفهوم کتابخانه به این شکل ایجاد می‌شود و این گسترش پیدا می‌کند. کم کم در هر شهر بزرگی یک چنین چیزی ایجاد می‌شود. این‌هایی که می‌گویم عین تاریخ را می‌خوانم. این‌ها حرف‌های من نیست. از همان منابعی که گفتم این‌ها را به شما عرض می‌کنم. در هر شهری یک یا چند کتابخانه‌ی بزرگ زده شد. عمدتاً هم داخل مسجد یا کنار مسجد بزرگ شهر بود. یا در خانه‌ی اهل علم، یا کنار کاخ حکومت بود. مثلاً در آخر قرن یکم در دمشق و شهرهای دیگر اسلامی شما می‌بینید امیران اسلامی کتابخانه‌های بزرگی ایجاد می‌کنند. حتی جریان‌هایی که خیلی خودشان فرهنگی نیستند. مثلاً نوه‌ی معاویه «خالد بن یزید بن معاویه» کتابخانه می‌زند. با این که خیلی از این‌ها خودشان اهل این مسائل نبودند. بعد شروع به جذب علما کردند تا در همه‌ی کشورهای جهان ببینند دانشمندان و نوابغ و نیروهای خلاق و نظریه‌پرداز چه کسانی هستند و مسابقه گذاشتند که این‌ها را جذب کنند. یکی می‌گفت به شهر و دانشگاه و کتابخانه‌ی ما بیا و دیگری می‌گفت به شهر ما بیا. یک مسابقه‌ای برای احترام به علما و اهل فکر صورت گرفت و کم کم جلسات مناظره به راه افتاد و شیعه در این مسائل خیلی نقش داشت. نکته‌ی آخری که می‌خواستم عرض کنم همین است. شیعه خیلی نقش دارد یا کسانی که متشیع بودند ولو شیعه نبودند. یعنی شما از قرن دوم در زمان امام رضا(ع) در بغداد کتابخانه‌ای به نام «یحیی بن برمکی» می‌بینید که تشکیل می‌شود ولی خط اصلی این فرهنگ از امام رضا(ع) است. در قرن سوم در سامرا حول و حوش زمان امام جواد(ع) و امام هادی(ع) کتابخانه‌ی «محمد بن عبدالملک زیات» تشکیل می‌شود. حدود نیم قرن بعد کتابخانه‌ی «قاسم بن عبیدالله بن سالم» تشکیل می‌شود. در قرن چهارم کتابخانه‌ی «عضد الدوله‌ی دیلمی» تشکیل می‌شود که این‌ها شیعیانی بودند که در زمان بنی‌عباس از ایران رفتند و بیش از یک قرن حکومت در دست شیعه و آل بویه بود. در ظاهر اسم بنی‌عباس بود. می‌گویند این دوران قرن سه و چهار و پنج اوج تمدن اسلامی است. بزر‌گ‌ترین کتابخانه‌ها و دانشمندان و بحث‌ها را دارد. حتی شیعه در بغداد دانشگاه زده است. دانشگاهی که همه‌ی مذاهب در آن فقه می‌گویند. رئیس آن شیعه است ولی همه‌ی مذاهب در آن‌جا فقه می‌گویند. کلام می‌گویند. منتها بعد نظامیه که می‌آید، مثلاً جریان‌های اشعریه و شافعی فقط کلام اشعری را آزاد می‌کنند و بقیه ممنوع می‌شود. فقه شافعی آزاد است. حتی فقه اهل سنت دیگر نیست. کسانی مثل غزالی و فخر رازی است. ولی شیعه وقتی دانشگاه داشته تمام مذاهب را اجازه می‌داده است. کتابخانه‌ی آن شامل همه‌ی کتاب‌ها بوده است. «شیخ طوسی»‌ فقه همه‌ی مذاهب را می‌گفته است. ما الان در کل حوزه‌های شیعه یک آدم این‌طوری نداریم. یک مرجع نه، یک مدرس درجه‌ی دوی این‌طوری هم نداریم. این‌ها بزرگان و مؤسسین حوزه‌ی شیعه و نجف هستند. همین «شهید ثانی»، «شهید اول»، «لمعه و شرح لمعه» فقه همه‌ی مذاهب را می‌گفتند. سنی حنبلی می‌گفته طبق فقه ما مسئله این‌طور است و طبق فقه شما این‌طور است. حنفی می‌آمده سوال می‌کرده و فقه حنفی می‌گفته است. مالکی می‌آمده و فقه مالکی می‌گفته است. شیعه‌ی جعفری می‌آمده و می‌گفته‌اند طبق فقه شما این‌طور است. شیعه‌ی زیدی می‌آمده و می‌گفته‌اند طبق فقه شما این‌طور است. این شهید اول و ثانی ماست. حالا ما در این قرن و در این وضعیت یک کرسی فقه به این شکل نداریم. اصلاً آدمی نداریم که این‌قدر مسلط باشند. این‌ها هزار سال پیش این‌طور بودند و این تعالیم خود اهل بیت(ع) بود که از مرام تشیع محکم دفاع کنید اما منطقی و با سعه‌ی صدر باشید و به بقیه‌ی مذاهب هم اشراف داشته باشید. کتابخانه‌ی «عضد الدوله‌ی دیلمی» اول در فارس و ایران است و بعد آن را به بغداد می‌برند. کتابخانه‌ی «حبشی» را بچه‌ی «موعظ الدوله» در بصره تشکیل می‌دهد. کتابخانه‌ی «صاحب بن عباد» که در متبع هم از آن بحث می‌شود. من خواهش می‌کنم فقط به این فهرست «ابن ندیم» رجوع کنید. «محمد بن اسحاق» گرچه اهل سنت بوده ولی می‌گویند ایشان شیعه بوده و او را به این قضیه متهم می‌کنند. در قرن چهارم است. یک نمونه از طرح عظیمی که برای کتاب‌شناسی جهان اسلام در آن قرن و در آن دوران و این‌که چه کتاب و کتابخانه‌های عظیمی بوده را ببینید. این کتاب هزار و خرده‌ای سال پیش نوشته شده است و شیعه بودن نویسنده‌ی آن هم اصلاً مسلم نیست. یعنی اختلافی است و در مورد ایشان دو ادعا شده است. ببینید در مورد کتاب و کتابخانه‌ها و کتاب‌داری و نمایشگاه‌های کتاب چه می‌گوید. نمایشگاه‌های کتاب در مکه و در ایام حج تشکیل می‌شده است. دانشمندان مختلف از جهان اسلام و از جاهای مختلف به راه می‌افتادند و به مکه می‌آمدند و در کنار حج در فیزیک و نجوم و فقه و فلسفه با هم مناظره کنند و آخرین کتاب‌های خود را به آن‌جا بیاورند و در نمایشگاه کتاب کنار حج در مکه یا کنار مسجد النبی ارائه بدهند و بگویند ما این کتاب را نوشته‌ایم و در همان یک یا دو ماهی که آن‌جا بودند بقیه سریع استنساخ می‌کردند. مثلاً طرف از کتابخانه‌ی آندولس، اسپانیای اسلامی و اروپای اسلامی آمده است. این یکی در بخارای اسلامی کتاب نوشته است. این کتاب خود را به او می‌دهد و او کتاب خود را به این می‌دهد و بر سر یک موضوعی مناظره می‌کنند. مثلاً یک مناظره‌ای بین «ابن جوزان» با یک نفر دیگر داریم بر سر این که زمین به دور خورشید می‌چرخد یا خورشید به دور زمین می‌چرخد؟ می‌دانید این تاریخ برای چه زمانی است؟ برای 1050 سال پیش است. حالا این‌ها می‌گویند این مسائل را نیوتن و گالیله کشف کرده‌اند. همه حرف مفت و دروغ است. در آن زمان بحث می‌کنند. آن‌جا می‌گوید من هم به لحاظ فلسفی اثبات می‌کنم و هم به لحاظ فیزیک و نورشناسی اثبات می‌کنم که زمین به دور خورشید می‌چرخد. این در مناظراتی بوده که کنار نمایشگاه کتاب، کتاب‌های جدید خود را می‌آوردند تا در ایام حج به همدیگر معرفی بکنند. علمای بزرگ جهان اسلام از همه‌ی مذاهب می‌آمدند. یکی از شمال آفریقا، یکی از جنوب اروپا، یکی از شرق آسیا و از مرز چین می‌آمده است. یکی از یمن می‌آمده است. یک چنین وضعی بوده است. این‌ها مربوط به قرن 4 و 5 می‌شود. در قرن 4 و 5 خیلی اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد و در همه‌ی آن‌ها هم شیعه جلو بوده است. خیلی هم فضای بازی داشته است. بعد که این‌ها در زمان سلجوقی‌ها و غزنوی‌ها سقوط می‌کنند متأسفانه دیدگاه‌های سخت اشعری تکفیری می‌آید و به بغداد می‌ریزند و کتابخانه‌ها را آتش می‌زنند. حتی کتابخانه‌ی شیخ طوسی را آتش می‌زنند که شیخ مفید مجبور می‌شود دانشگاه و کتابخانه‌ی خود در بغداد که آتش زده‌اند را تعطیل کند و به نجف برود و حوزه‌ی نجف را تأسیس کند. این مباحث هم در تاریخ اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) و هم در تاریخ حوزه‌های شیعه هست که باعث افتخار بزرگی است. متأسفانه خود ما طلبه‌ها هم نمی‌دانیم چه برسد به این‌که بخواهیم به بقیه‌ی مردم بگوییم.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha